ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دردِ علی دو گونه است:
یک درد، دردی است که از زخم شمشیرِ ابن مُلْجم در فَرق سرش احساس میکند، و دردِ دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیرِ ابن مُلْجم در فرقش احساس میکند.
اما، این دردِ علی نیست
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است
"تنهایی" است،
که ما آن را نمیشناسیم
باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را
که علی دردِ شمشیر را احساس نمیکند
و
مادردِ علی را احساس نمیکنیم!